Tuesday, February 21, 2012

نامه دکتر مصدق به ملکه ثریا


ملکه ثریا عزیزم، یادش بخیر آن روزی که دستت را بوسیدم  ... عجب زیبا بودی و دستت بسی نرم و لطیف بود و بوی عطر فرانسوی می داد. شبیه همان عطرهایی بود که روسپیان سوئیسی که در زمان اقامتم در بلاد فرنگ به دیدارشان می رفتم میزدند. ولی این کجا و آن کجا؟ 


چرا من که شازده قجر بودم باید نوکر شاهی دهاتی باشم؟ مگر من چه کم داشتم؟ این چه مملکتی است که وارث تاج و تخت قاجار فقط دست بوس باشد و محمد رضا همه کاره شود و حالش را ببرد؟


ثریا عزیزم، همان بوسه ای که آنروز در دربار اشغالی بر دستت زدم مرا واداشت که به مبارزه با دیکتاتوری محمد رضا پهلوی بپردازم. آرزو داشتم که زودتر انقلاب می شد تا بتوانم شاه یا رئیس جمهور بشوم و تو دوباره ملکه شوی؛ البته این بار ملکه من. حیف که انقلاب اسلامی دیر اتفاق افتاد و اجل مهلت نداد تا برویم در بارگاه سیدالشهدا (ع) صیغه ات کنم ولی بدان که همیشه در لحظه لحظه مبارزاتم علیه نظام ستم شاهی به یادت بودم

دست بوس تو
دکتر محمد مصدق السلطنه

No comments:

Post a Comment